بچه هاي زمين شناسي پيام نور اردبيل
وبلاگ بچه های با معرفت زمین شناسی 86 پیام نور اردبیل

 

روز قسمت بود و همه جمع.....  

هر که از خدا چیزی می خواست یکی پایی برای دویدن،یکی بالی برای پریدن دیگری دستی برای خزیدن....     

کرمکی امد نزدیک:خدا گفت تو بگو از من چه میخواهی؟

کرم سر به زیر انداخت و گفت: چیز زیادی از تو نمیخواهم تنها کمی از نور خود را به من ده... 

 و خدا از نور خود به او بخشید و او شد کرم شب تاب... 

 و خدا گفت کاش می دانستید که این کرم بهترین را از من خواست.

(این مطلب قشنگو خانم طالبی برا من نوشته بود منم نوشتم برا همتون که لذت ببرین،عزیززاده)




ارسال توسط

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد