بچه هاي زمين شناسي پيام نور اردبيل
وبلاگ بچه های با معرفت زمین شناسی 86 پیام نور اردبیل

 

یه دوست معمولي وقتي مي آيد خونت، مثل مهمون رفتار ميکنه
يه دوست واقعي درِ يخچال رو باز ميکنه و از خودش پذيرايي ميکنه
يه دوست معمولي هرگز گريه تو رو نديده.
يه دوست واقعي شونه هاش از اشکاي تو خيسه
يه دوست معمولي اسم کوچيک پدر و مادر تو رو نمي دونه
يه دوست واقعي اسم وشماره تلفن اون هارو تو دفترش داره
يه دوست معمولي يه دسته گل واسه مهمونيت مي آره
يه دوست واقعي زودتر ميآد تا تو آشپزي بهت کمک کنه و ديرتر مي ره
تا به کمکت همه جاروجمع و جور کنه
يه دوست معمولي متنفره از اين که وقتي رفته که بخوابه بهش تلفن کني
يه دوست واقعي ميپرسه چرا يه مدته طولانيه که زنگ نمي زني؟
يه دوست معمولي ازت ميخواد راجع به مشکلاتت باهاش حرف بزني
يه دوست واقعي ازت ميخواد که مشکلات را حل کنه
يه دوست معمولي وقتي بين تون بحثي ميشه دوستي رو تموم شده ميدونه
يه دوست واقعي بهت بعد از يه دعواهم زنگ ميزنه
يه دوست معمولي هميشه ازت انتظار داره.
يه دوست واقعي ميخواد که تو هميشه رو کمکش حساب کني
يه دوست معمولي اين حرف های منو ميخونه و فراموش ميکنه
يه دوست واقعي اونو واسه همه ميفرسته
یک دوست معمولی از درونت بی خبره
یک دوست واقعی سعی میکنه درونتو بفهمه



تاریخ: پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:دوست,دوست خوب,دوستی,دوست معمولی و واقعی,
ارسال توسط شهرام

 

وبلاگ بچه های زمین شناسی اردبیل

همیشه از تو نوشتن برای من سخت است

که حس و حال صمیمانه داشتن سخت است

                           چگونه از تو بگویم برای این همه کور!؟

                           چقدر این همه دیدن برای من سخت است

خرابه ی دل من را کسی نخواهد ساخت

که بر خرابه ی دل خانه ساختن سخت است

                           به هیچ قانعم از مهر دوستان هرچند

                           به هیچ این همه سرمایه باختن سخت است

نقابدار خودی را چگونه بشناسم

در این زمانه که خود را شناختن سخت است

                           قبول کن دل بیچاره ام ، که می گوید

                           که پشت پا به زمین و زمان زدن سخت است

برای پیچک احساس بی خزان سهیل

همیشه گشتن و هرگز نیافتن سخت است

                           عزیز من همه جا آسمان همین رنگ است

                           بیا اگر چه برای تو آمدن سخت است

تقدیم به کسی که دوستش دارم
 




تاریخ: چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:تقدیم,شهر عشق,عشق,دوست داشتن,دوستی,
ارسال توسط مهندس نایب جاوید

احساس آدمها

به قول بابام، ما آدمها یه مشکلی داریم، اونم اینکه که هیچ وقت نمی تونیم همدیگرو درک کنیم.

تا حالا فکر کردید چرا ؟

اصلا تا حالا خودتونو جای کسی گذاشتید که مشکلی داشته باشه ؟

مثلا از لحاظ مالی یا خانوادگی یا اصلا عاشق باشه ؟

اصلا تا حالا فکر کردید چرا ما وقتی یه مشکلی داریم به اون کسی که با ما ابراز همدردی می کنه می گیم، نمی دونی چقدر سخته یا اینکه جای من نیستی که بفهمی چه دنیایی دارم ؟

تا حالا فکر کردید ما چه جوری احساسمونو به دیگران منتقل می کنیم ؟

اون احساس می تونی هم شادی باشه هم غم.

شاید بگید چه سوال مسخره ای، خب ما وقتی ناراحت یا شاد باشیم اون مخاطب از قیافمون می فهمه ناراحتیم یا شاد.

درست می گید، ولی من از روی دیدن قیافه ی طرف نمی گم.

مثلا ما یا بهتره بگم من، وقتی ناراحتم می خوام به دوستم پیامک بدم من امروز یه مشکلی دارم مثلا نمی تونم بیام بیرون، اینطوری میدم.

سلام محسن خوبی شاید امروز نتونم بیام.

خوش باشید.

حالا شاید بازم با خودتون بگید این یه نوشته ی ساده هستش و اون دوست من فقط خبر داره که من پیام دادم نمیام بیرون.

 ولی با دیدن این انیمیشن می بینه که من ناراحتم و از من دلیل ناراحتیمو می پرسه.

یا برعکسش پیام شادی بدم.

یا اینکه می خواهم به دوستمون بگم که من حمایتت می کنم و پُشتتم.

می گم دارمت رفیق.

می خوام بگم که چقدر خوبه آدم ها با یه انیمیشن بهم می فهمونن که ناراحتن یا خوشحال یا گریون.

یعنی ماها با این انیمیشن ها احساس همدیگرو بهم منتقل می کنیم.

مثلا وقتی یکی ازمون توی پیامک خیلی سوال می پرسه با این انیمیشن بهش می فهمونیم که دیگه اعصابمو خورد کردی.

چقدر خوب و قشنگ.

حالا ای کاش می شد با همین انیمیشن ها بهم دیگه کمک می کردیم.

ای کاش با این انیمیشن ها به عشقامون می فهموندیم که چقدر دوستشون داریم.

ای کاش زندگی ماها با این انیمیشن ها بود.

ای کاش ...

ای کاش ...

به همین سادگی

سپاس گذارم




تاریخ: سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:احساس آدما,ادم,دوستی,رفاقت,
ارسال توسط مهندس نایب جاوید

رفیقان و دوستان دهها گروهند

که هر یک در مسیر امتحانند

گروهی صورتک بر چهره دارند

به ظاهر دوست اما دشمنانند

گروهی خیر و شر در فعلشان نیست

نه زحمت بخش و نه راحت رسانند

گروهی وقت حاجت خاک بوسند

ولی هنگام خدمتها نهانند

گروهی دیده نا پاکند هشدار !

نگاه خود به هر سو می دوانند

بر این بی عصمتان ننگ جهان باد

که چون خوکند و بد ، بدتر ز آنند

ولی یاران همدل از ره لطف

بهر حال که باشند مهربانند

رفیقان را درون جان نگه دار

که ایشان پر بها تر از جهانند




ارسال توسط
پل يك دستگاه اتومبيل سواري به عنوان عيدي از برادرش دريافت كرده بود. شب عيد هنگامي كه پل از اداره اش بيرون آمد متوجه پسر بچه شيطوني شد كه دور و بر ماشين نو و براقش قدم مي زد و آن را تحسين مي كرد.
پل نزديك ماشين كه رسيد پسر پرسيد: " اين ماشين مال شماست ، آقا؟".
پل سرش را به علامت تائيد تكان داد و گفت: برادرم به عنوان عيدي به من داده است".
پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان اين است كه برادرتان اين ماشين را همين جوري، بدون اين كه ديناري بابت آن پرداخت كنيد، به شما داده است؟ آخ جون، اي كاش..."
البته پل كاملاً واقف بود كه پسر چه آرزويي مي خواهد بكند. او مي خواست آرزو كند. كه اي كاش او هم يك همچو برادري داشت.
اما آنچه كه پسر گفت سرتا پاي وجود پل را به لرزه درآورد:" اي كاش من هم يك همچو برادري بودم."
پل مات و مبهوت به پسر نگاه كرد و سپس با يك انگيزه آني گفت: "دوست داري با ماشين يه گشتي بزنيم؟""اوه بله، دوست دارم."
تازه راه افتاده بودند كه پسر به طرف پل بر گشت و با چشماني كه از خوشحالي برق مي زد، گفت: "آقا، مي شه خواهش كنم كه بري به طرف خونه ما؟".
پل لبخند زد. او خوب فهميد كه پسر چه مي خواهد بگويد. او مي خواست به همسايگانش نشان دهد كه توي چه ماشين بزرگ و شيكي به خانه برگشته است.
اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: " بي زحمت اونجايي كه دو تا پله داره، نگهداريد.".


ادامه مطلب...
ارسال توسط شهرام

شاگردی از استادش پرسید:عشق چیست؟

استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پربارترین خوشه رابیاور،

اما در هنگام عبور از گندم زار به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی

 تا خوشه ای بچینی؛

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی باز گشت.

استاد پرسید:چرا پس از مدت طولانی برگشتی؟ چه آوردی؟

شاگرد با حسرت جواب داد؛ هیچ،

هر چه جلوتر می رفتم خوشه های پرپشت ترمی دیدم

و به امید پیدا کردن پر پشت ترین خوشه تا انتهای گندم زار رفتم؛

استاد گفت: عشق یعنی همین!




ارسال توسط مهندس نایب جاوید

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد