روزی که چاک اورییر (Chuck O’Rear) در حال رانندگی برای ملاقات دوستش بود نمیدانست عکسی که در این مسیر از یک تاکستان میگیرد مشهورترین و به نوعی پربیننده ترین عکس دنیا خواهد شد. شاید بسیاری از افراد از کنار چنین منظره ای بگذرند و هیچ واکنشی نشان ندهند اما چاک اورییر این صحنه را دید و در یاد تاریخ ثبت کرد.
بار الاها ای خدای عدل و داد
هرکه کرده یادی ازما زنده باد
ماکه معتاد رفیقیم وخمارروی دوست
درمرام ما نباشدترک این نوع اعتیاد
ترک کردن آدمها هم آدابی دارد...!!
اگر آداب ماندن نمی دانید...!!
لااقل درست ترکشان کنید تا...!!
تَرَک برندارند…!
همه می شناسیمش؛ همو که با شکوه مهرش عشق را معنایی دیگر می بخشد
و قلبش وسعت بی انتهای صبر و مهربانی است و شانه های پرصلابتش مأمن مهر
و صفا،و چشم های پرفروغش سرچشمه احساس و گذشت است. مادر،
مهر کیشی است که با شمع وجودش به محفلمان روشنی می بخشد و با گلخند
محبت اش رنگ غم را از چهره مان می زداید و تبسمی از شادمانی بر دل هایمان
می نشاند و با دستان پرسخاوتش،چتری سایه گستر ساخته است تا هیچ سختی
را حس نکنیم.
او به را ستی تندیس همه خوبی هاست.
اثبات علمي وجود خداوند
وجود خداوند مسئله ای است که برای هزاران هزار سال متمادی، موضوع اصلی بحث اغلب کلاس های فلسفه و الهیات را به خود اختصاص داده است. بیشتر اوقات، بحثها حول محور مفروضات و تعریفات متفاوت می چرخند. فیلسوف هایی هستند که برای تمام طول عمر خود در مورد یک کلمه بحث می کنند، و در نهایت هم به جایی نمیرسند. از استاد فلسفه ای پرسیدند: "کلاست چطور پیش می رود؟" او هم پاسخ داد: "زیاد خوب نیست چراکه زمان حاضر-غایب و خواندن لیست، دانش پژوهان معمولا بر سر وجود و یا عدم وجود خودشان با هم بحث می کنند."
افرادی که بیش از اندازه مشغول کارهای روزمره شده اند، ترجیح می دهند خودشان را درگیر چنین مسائلی نکنند. آنها تصور می کنند که چنین مباحثی تنها به بررسی های آکادمیک محدود می شوند، اما به هر حال فشارهای روزمره زندگی موجب می شوند که ما گاهی به سمت تصمیم گیریهای فیلسوفانه سوق داده شویم. اگر من از شما بخواهم که ثابت کنید در جیب خود 2000 تومان پول دارید، بدون هیچ تعللی، شما با نشان دادن این مبلغ، من را قانع می کنید. انسان ها حتی برای اثبات مفاهیم انتزاعی، باز هم از موارد عملی و عینی کمک می گیرند. به عنوان مثال اگر در مورد صداقت یک شخص از شما سوال کنم، به من چندین مقاله مختلف در مورد صداقت معرفی نمی کنید؛ بلکه مثال هایی را پیش رویم قرار می دهید که نشاندهنده درستکار بودن فرد مورد نظر باشند. تکنیک مناظره اکثر فیلسوفان بر پایه حذف هر گونه شواهد تکنولوژیک استوار می باشد.
هدف این مقاله ارائه مدرکی کاملا منطقی، عملی، و عینی برای اثبات وجود خداوند از منظر علمی می باشد. به این منظور ما چنین پیش فرض هایی را در نظر می گیریم: "بشر وجود دارد، حقیقت وجود دارد، خلقت بشریت حقیقت دارد." اگر شما به ماهیت وجودی خود نیز شک دارید، بنابراین با خواندن این مقاله به جایی نمی رسید و باید پاسخ سوال خود را در جای دیگری جستجو کنید.
آغاز (پیدایش)
اگر قبول کنیم که بشر وجود دارد، آنوقت تنها دو مقوله برای تشریح نحوه پیدایش او به ذهن می رسد: یکی اینکه "ازل" وجود داشته و پیدایش انسانها از جایی شروع شده است و دوم اینکه اصلا هیچ آغازی وجود نداشته است. در کتاب های آسمانی آمده: "در آغاز خداوند آسمانها و زمین را خلق کرد." گروه هایی که منکر وجود خداوند هستند، اغلب معتقدند که هیچ نقطه شروعی وجود نداشته. عقیده آنها این است که ماده همواره یا به صورت ماده و یا در فرم انرژی وجود داشته و تنها اتفاقی که می تواند رخ داده باشد، تغییر شکل ماده از یک فرم خاص به فرم دیگر بوده است ولی ماده/انرژی به هر حال همیشه وجود داشته اند. شعار برخی از انسان شناسان افراطی نیز این است که: " ماده ماهیت خود وجودی دارد و توسط کسی آفریده نشده است." ملحدین نیز همیشه با استناد به این بیانیه موجز، اظهارات خود را استدلال می کنند.
برای اینکه بفهمیم این نظریه تا چه حد می تواند صحت داشته باشد، باید ببنیم که شواهد علمی در این مورد چه می گویند. در شکل زیر، تصویر سمت چپ، نمایانگر قسمت ما از عالم هستی می باشد. هر یک از اجرام دایره ای شکل نیز نمایانگر یک کهکشان، درست مانند کهکشان راه شیری هستند. تمام این کهکشان ها در حال حرکت هستند و به طور مداوم جایگاه آنها نسبت به یکدیگر تغییر پیدا می کند. این حرکت از یک الگوی کاملا منحصر به فرد پیروی می کند. نتیجه آن این است که با سپری شدن هر یک روز، فاصله این کهکشان ها از یکدیگر بیشتر می شود. به عنوان مثال اگر ما 3 کهکشان داشته باشیم که در نقاط A ، B و C مستقر شده باشند، ( مانند نمودار سمت راست) و وضعیت آنها نیز درست مانند آنچه در شکل نمایش داده شده، باشد، فردا فاصله آنها از یکدیگر بیشتر می شود. به همین منوال پس فردا مثلث بزرگتری را مشاهده خواهیم کرد. ما در عالمی زندگی می کنیم که با گذشت هر یک روز، بزرگ و بزرگ و بزرگتر می شود.
حال فرض کنیم که می توانستیم به گذشته بازگردیم! اگر امروز در یک موقعیت مشخص قرار داریم، پس طبیعی است که دیروز به هم نزدیکتر بودیم. دو روز قبل باز هم نزدیکتر بودیم. در نهایت فکر می کنید که تمام کهکشان ها کجا بودند؟ در یک نقطه! در آغاز! چیزی که داشمندان به آن "اتحاد و یگانگی" می گویند.
دومین اثبات در منابع انرژی که سوخت جهان را تامین می کنند، نهفته است. تصویر سمت راست نمایانگر خورشید است. مانند تمام ستاره های دیگر، خورشید نیز انرژی خود را از طریق فرایند هسته ای که با نام انفجار هسته ای مرسوم است، تولید می کند. در هر ثانیه خورشید 564 میلیون تن هیدروژن را به 560 میلیون تن هلیوم تبدیل می کند که در طی این فرآیند 4 میلیون تن ماده در قالب انرژی آزاد می شود. با توجه به این مقدار قابل توجه سوختی که خورشید برای تولید انرژی مصرف می کند، تنها 2% از کل هیدروژنی را که از آغاز داشته، مصرف کرده است. عملکرد چنین کوره های سوزانی تنها به خورشید محدود نمی شود. هر ستاره ای را که در آسمان مشاهده می کنید با عملکرد مشابه انرژی تولید می کند. در سراسر عالم هستی غریب به 25 کوانتینیوم ستاره وجود دارد، که هر کدام از آنها در حال تبدیل هیدروژن به هلیوم می باشند، که نتیجه آن کاهش هیدروژن در کل گیتی می باشد. فقط فکر کنید! اگر در همه جای عالم هیدروژن در حال مصرف باشد و این فرایند از ازل تا ابد همواره وجود می داشته، امکان دارد چه مقدار هیدروژن باقی بماند.
به ادامه مطلب مراجعه بکنید...
استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید:
به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
شاگردان جواب دادند:
50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم
استاد گفت:
من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید:
خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد میگیرد.
حق با توست... حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند. و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟
شاگردان جواب دادند: نه
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ درعوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است.
اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید.
اشکالی ندارد.. اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد.
اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.
فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است.. اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید.
به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید!
دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری.
زندگی همین است
روزی روزگاری دخترکی فقیر دل به پسر پادشاه شهر بسته بود آنقدر که روز و شب در رویای او بود ، دخترک آنقدر سر به عشق پسر پادشاه سپرده بود که هیچ مردی در چشمانش جلوه نمیکرد ، خانواده ی دخترک و دوستانش که از عشق او خبر داشتند به وی توصیه میکردند که دل از این عشق ناممکن برگیرد ، و به خواستگارانی که مانند خودش فقیر بودند پاسخ دهد. اما او تنها لبخند میزد، او میدانست که همگان تصور میکردند او عاشق پول و مقام پسر پادشاه شده اما خودش میدانست که تنها مهر پاک او را در سینه دارد ، روزگار گذشت تا خبری در شهر پیچید ، پادشاه تصمیم گرفته بود دخترکی را از طبقه اشراف شهر برای پسرش انتخاب کند ، اما پسر از پدر خواست تا شرط ازدواجش را خودش تعیین کند ، پادشاه قبول کرد و شاهزاده روزی تصمیم خود را اعلام کرد وی گفت فلان روز تمام دختران دوشیزه ی شهر به میدان اصلی شهر بیایند تا من همسرم را از میان آنان برگزینم ، همه دختران خوب و بد زشت و زیبا و فقیر به میدان شتافتند و پسر پادشاه در آنجا گفت من قصد دارم همسرم را از میان دختران شهر خودم انتخاب کنم اما تنها یک شرط برای همسر من واجب است که من آن شرط را بازگو نمیکنم ، تنها یک خواسته دارم ، من به تمامی دختران شهر تخم گلی را میدهم و آنان باید تخم گل را پرورش دهند و پس از مدتی گلی زیبا از آن رشد کند ، هر دختری که سلیقه ی بیشتری را به خرج دهد و گلدان زیباتری را برای من بیاورد همسر آینده ی من خواهد بود. دختران با شور و شعف تخم گلها را گرفتند که در میان آنها دخترک دل سپرده نیز تخمی از دستان پسر پادشاه گرفت دوستان دختر او را مسخره کردند که چرا فکر میکنی پسر پادشاه میان این همه دختران با سلیقه ی شهر تو را انتخاب میکند ، اما دخترک لبخندی زد و پاسخ داد پرورش گلی که او خواسته نیز برایم لذت آور است ، روزها گذشت و کم کم زمان به روز موعود نزدیک میشد … اما دخترک هر چی بیشتر به گلدان خود میرسید و به آن آب میداد و از آن مراقبت میکرد گلی از آن نمیرویید ، او روز به روز افسرده تر میشد ، به گفته ی دوستانش پی میبرد . تا روز موعود که همه دختران شهر با گلدانهایی زیبا و خوشبو راهی قصر شدند یکی گلدانی از یاسهای وحشی و دیگر نیز گلدانی از رزهای سرخ در دست داشتن یکی شب بوهای معطر و دیگری لالههای قرمز ، اما دخترک عاشق با گلدانی خشک و خالی راهی شد . تنها به این امید که یک بار دیگر پسر پادشاه را ببیند ، شاهزاده که گلدانها را یکی یکی میگرفت چشمش به گلدان دخترک افتاد و او را صدا کرد ، سپس به نزد پدرش رفت و در گوش او چیزی گفت و پادشاه لبخندی به لب آورد ، پسر پادشاه بانگ بر آورد که همسر آینده من این دخترک است که گلدان خالی به همراه آورده ، همهمه ای راه افتاد همه حتی دخترک با تعجب به وی نگاه میکردند که پسر پادشاه گفت: مهمترین شرط من برای ازدواج صداقت همسرم بود ، در حالیکه تمام تخم گلهایی که به دختران دادم سنگ ریزه ای بیش نبود و قرار نبود گلی از آن بروید ! و تنها کسی که به دروغ متوسل نشد این دخترک بود ! پس وی هیچ گاه در زندگی به من دروغ نخواهد گفت ...